۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

تدبير الاغي


تدبير الاغي
روزي روزگاري خري افتاد توي يه چاه و شروع كرد به عر عر كردن كه يالا منو در بيارين .
كشاورز كه صاحب اين خر عر عرو بود خيلي سعي كرد كه يه كاري بكنه ولي نشد كه نشد
خره رفته بود ته چاه و در نميامد . عر عرش هم قطع نميشد ...
كشاورزه با خودش فكر كرد كه خوب اين چاهه رو خيلي وقته كه ميخوام پرش كنم خره هم كه پيره و ارزش اين كه بخوام بيارمش بيرون و دوماً درمونش كنم رو نداره پس بي خيال خر ...
كشاورز از همه همسايه هاش خواست كه و بهش كمك كنن ... 
اونا هر كدوم يه بيل آوردن و شروع كردن خاك ريختن تو چاه ...
خره كه فهميده بود چه بلايي داره به سرش مياد شروع كرد عر عر هاي جانسوز سر دادن از همون هايي كه دل هر خري كباب ميشد از شنيدنش ؛ پس از يه مدت كوتاهي يهو ساكت شد جوري كه همه تعجب كردند .
ولي بازم چند تا بيل ديگه خاك ريختن و ديدن نخير صدا از ديوار در مياد ولي از خره نه ...
كشاورزه يه نيگاهي تو چاه كرد ببينه چي شده كه هيچ خبري از عر عره خره نيست كه ديد عجب خر باهوشي بوده اين خره و تا حالا استعدادش كشف نشده بوده ، هر بيل خاكي كه تو چاه ريخته ميشد ، ميريخته پشت كمر خره ... اونم خودشو مي تكونده و ميرفته روش مي ايستاده ، مثل پله ، هرچي كشاورز و همسايه هاش خاك ميريختن تو چاه خره خودشو تكون ميداده و ميرفته روشون مي ايستاده و هي يه پله بالا ميومده تا اين كه رسيد به سر چاه و يه جفتكي زد و خندون شروع كرد يورتمه رفتن ...
به اين ميگن خر


اين هم از نتيجه اخلاقي داستان
زندگي هر روز ممكنه خيلي مشكلات براي ما به همرا داشته باشه مثل همون بيل هاي خاك . مصائب از همه طرف رو سرمون هوار بشه ؛ ولي اينكه بتونيم پيروز از رو دوشمون برداريم  و يه قدم و پله بياييم بالاتر مهمه .
ما ميتونيم از عميق ترين چاه هاي زندگي هم به سلامت خازج بشيم به شرطي كه از هر مشكلي يه تجربه و نردبون بسازيم براي پيشرفت و شكوفايي ...
هر كدوم از مسايل زندگي ميتواند مشابه يه پله و وسيله اي براي رسيدن به هدف نهايي ما باشد ؛ فقط نا اميد نشويد و از تلاش دست بر نداريد ، خودتونو بتكونيد و يه پله برويد بالاتر

هیچ نظری موجود نیست: